کد مطلب:314605 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:196

جزای بی احترامی خود را دیدی
9. در قریه نازك سفلی از منطقه شهر ماكو سید محترمی به نام آقا میر عبدالوهاب زندگی می كرد كه تقریبا معاصر بودیم. او یك روحانی پاك و متدین بود و مغازه ای داشت. شبی مغازه اش به سرقت می رود و سارقان محلی بودند و شناخته می شوند و اهالی محل سید را به شكایت وادار و تشویق می كنند. سید مزبور می گوید: من به حضرت عباس علیه السلام عریضه ای می نویسم. پس از چند روز یكی از سارقان خود را با گلوله ای از پا درآورده و چون اطرافیان اعتراض می كنند می گوید: خلاص شدم؛ زیرا از همان شب همواره در خواب مرا شكنجه می دادند كه: چرا این كار كردی؟ خلاصه می میرد. دومی بچه اش را اسبی زیر لگد گرفته و له می كند و عیالش فریاد می كشد و به شوهر خود خطاب می كند كه: خانه خراب، جزای بی حرمتی خود را به سیدی محترم دیدی و سومی هم مرض آكله گرفته و خوار و رسوا شده و اموال مسروقه را برگردانیده و به هلاكت می رسد.